اپل احتمالا با افقی‌کردن دوربین آیفون ۱۷ ایر طراحی گوشی‌هایش را متحول می‌کند اپل برای رفع ممنوعیت فروش آیفون ۱۶، به اندونزی پیشنهاد ۱۰۰ میلیون دلاری داده است همه‌چیز درباره تورنومنت نات پیکسل + شرایط دریافت ایردراپ بازدید پزشکیان از پارک علم و فناوری زاهدان (یکم آذر ۱۴۰۳) دانشمندان ژاپنی قابلیت فتوسنتز گیاهان را به سلول‌های همستر منتقل کردند واکنش مدیرعامل آپارات به اظهارات جنجالی رسول جلیلی درباره فیلترینگ یوتیوب: آپارات را بهانه نکنید گلکسی S۲۵ اولترا احتمالا بسیار گران‌تر از نسل قبلی‌اش باشد اولین گمانه‌زنی‌ها درباره مشخصات و ویژگی‌های پلی استیشن ۶ «مایکروسافت تیمز» در جلسات به قابلیت ترجمه همزمان گفتار مجهز می‌شود سونی می‌خواهد شرکت Kadokawa، مالک بازی «الدن رینگ»، را بخرد قابلیت ریست‌کردن الگوریتم پیشنهادها به‌زودی به اینستاگرام اضافه می‌شود بهترین برنامه‌ها و بازی‌های گوگل پلی در سال ۲۰۲۴ + لینک دانلود گزارش اتاق بازرگانی از اثرات فیلترینگ بر کسب‌وکارهای اینترنتی اولین سیستم راداری شکار یوفوها در آمریکا راه‌اندازی می‌شود پنجمین دوره رویداد «هفته ایران دیجیتال» برگزار می‌شود | ۵G و هوشمندسازی از محور‌های رویداد مقدار توکن‌های میجر کاربران مشخص شد | فاجعه ایردراپ‌های پولی گروهی از هکر‌های چینی به اپراتور آمریکایی T-Mobile حمله کردند کاوشگر ناسا ممکن است ۵۰ سال پیش به طور تصادفی حیات در مریخ را از بین برده باشد پاسخ پازل امروز میجر (دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳) بر مدار دانش اطلاعاتی جدید از دوربین گوشی A۳۶ سامسونگ + عکس
سرخط خبرها

رابرت اوپنهایمر واقعی چه کسی بود؟ | مردی مرموز که به «ویرانگر دنیاها» معروف شد

  • کد خبر: ۱۷۴۲۹۵
  • ۰۳ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۷
رابرت اوپنهایمر واقعی چه کسی بود؟ | مردی مرموز که به «ویرانگر دنیاها» معروف شد
همزمان با اکران فیلم «اوپنهایمر»، داستان واقعی دانشمند مرموز پروژه منهتن و سازنده بمب اتمی که به «ویرانگر دنیاها» معروف شد را بررسی می‌کنیم.

شهرآرانیوز - ساعات اولیه ۱۶ ژوئیه ۱۹۴۵ رابرت اوپنهایمر (Julius Robert Oppenheimer) در یک پناهگاه کنترلی، منتظر لحظه‌ای بود که جهان را تغییر می‌داد. ۱۰ کیلومتر دورتر از آنجا، قرار بود اولین آزمایش بمب اتمی جهان با رمز «ترینیتی» (Trinity) در شن‌های کم‌رنگ صحرای «جورنادا دل موئرتو» در نیومکزیکو انجام شود.


مفاهیم کلیدی

  • اوپنهایمر که به «پدر بمب اتمی» معروف است، یک فیزیکدان نظری بود و در سال ۱۹۴۲ به دانشمند مسئول توسعه بمب اتمی در پروژه منهتن تبدیل شد.
  • اوپنهایمر و تیمش در فرآیند ساخت بمب اتمی راهی برای بمباران نوترون‌ها با پلوتونیوم و اورانیوم پیدا کردند که باعث واکنش شکافت هسته‌ای شد. در طی یک واکنش شکافت هسته‌ای، هسته سنگین پلوتونیوم یا اورانیوم به هسته‌های کوچک‌تر تقسیم می‌شود در حالی که انرژی و نوترون‌های دیگر آزاد می‌شوند. این نوترون‌ها می‌توانند هسته‌های دیگر را شکافته و نوترون‌های بیشتری آزاد کنند و باعث واکنش زنجیره‌ای شوند. این واکنش زنجیره‌ای، زمانی که کنترل نشود، می‌تواند منجر به بمب اتمی شود.
  • اگرچه اوپنهایمر هرگز برای دستاوردهایش جایزه نوبل دریافت نکرد، اما در سال ۱۹۴۶ مدال شایستگی و در سال ۱۹۶۳ جایزه انریکو به او اهدا شد.

اوپنهایمر تصویری از خستگی و فرسودگی عصبی، و همیشه لاغراندام بود، اما پس از سه‌سال مدیریت «پروژه Y»، بازوی علمی «منطقه مهندس منهتن» که بمب را طراحی کرد و ساخت، وزن او به ۵۲ کیلوگرم کاهش یافت. با ۱۷۸ سانتی‌متر قد، بسیار لاغرتر هم دیده می‌شد. آن‌شب فقط چهار ساعت خوابیده بود و از اضطراب و سرفه‌های سیگاری‌اش چشم روی هم نمی‌توانست بگذارد.

آن روز در سال ۱۹۴۵ یکی از چندین لحظه مهم زندگی اوپنهایمر است که توسط کای برد و مارتین جی شیروین، در کتاب بیوگرافی «پرومته آمریکایی» (American Prometheus) شرح داده شده است. فیلم «اوپنهایمر» نولان هم براساس همین کتاب ساخته شده است.

در دقایق پایانی شمارش معکوس انفجار بمب، همانطور که برد و شروین گزارش می‌دهند، یک ژنرال ارتش از نزدیک حال و هوای اوپنهایمر را توصیف کرده است: «دکتر اوپنهایمر... در ثانیه‌های پایانی سراسیمه و پرتنش شد. او به سختی نفس می‌کشید...»

انفجار از خورشید هم فراتر رفت، با نیرویی برابر با انفجار ۲۱ کیلوتن تی‌ان‌تی. بزرگ‌ترین انفجاری بود که تاکنون دیده شده است و موج آن تا ۱۶۰ کیلومتری احساس شد. همانطور که غرش، منظره را فرا گرفت و ابر قارچی‌شکل در آسمان بلند شد، حالت اوپنهایمر آرام شد و به «سکونی ترسناک» رسید. دقایقی بعد، دوست و همکار اوپنهایمر، ایسیدور ربی، از دور چشمش به او افتاد: «هیچ وقت راه‌رفتنش را فراموش نمی‌کنم؛ روش پیاده‌شدنش از ماشین را هرگز فراموش نمی‌کنم... راه رفتنش مثل صلات ظهر بود؛ شق و رق و با تبختر. او کارش را کرده بود.»

اوپنهایمر در مصاحبه‌هایی که در دهه ۶۰ میلادی انجام داده، لایه‌ای از جذبه و کاریزما را به واکنشش اضافه کرده و گفته است که در لحظات پس از انفجار، خطی از کتاب مقدس هندو، بهاگاواد گیتا، به ذهنش خطور کرده است: «اکنون به مرگ تبدیل شده‌ام. ویرانگر دنیاها.»

رابرت اوپنهایمر واقعی چه کسی بود؟

«گجت»، وسیله‌ای هسته‌ای که برای آزمایش «ترینیتی» در سال ۱۹۴۵ در بالای یک برج قرار گرفت

 

دوستانش گزارش دادند که در روز‌های بعد او بیشتر از قبل افسرده به نظر می‌رسید. یکی از آن‌ها به یاد می‌آورد: «رابرت در آن دوره دو هفته‌ای بسیار آرام و متفکر بود، زیرا می‌دانست قرار است چه اتفاقی بیفتد». یک روز صبح شنیدند که او (با عبارات تحقیرآمیز) از سرنوشت ژاپنی‌ها ابراز ناراحتی می‌کند: «آن آدم‌های کوچک بیچاره، آن آدم‌های کوچک بیچاره.»، اما تنها چند روز بعد، او بار دیگر عصبی، متمرکز و دقیق بود.

او در ملاقات با همتایان نظامی خود، به نظر می‌رسید که همه‌چیز را درباره آن «آدم‌های کوچک بیچاره» فراموش کرده است. به گفته برد و شروین، او در عوض بر اهمیت شرایط مناسب پرتاب بمب متمرکز بود: «البته، آن‌ها نباید آن را در باران یا مه رها کنند ... اجازه ندهید آن را خیلی بالا منفجر کنند... اجازه ندهید خیلی [بالا] برود وگرنه هدف، آسیب زیادی نخواهد دید.» زمانی که او بمباران موفقیت‌آمیز هیروشیما را برای جمعی از همکارانش در کمتر از یک ماه پس از ترینیتی اعلام کرد، یکی از تماشاگران متوجه حالت اوپنهایمر شد: «مثل یک جنگنده پیروز».

رابرت اوپنهایمر که بود و دقیقا چه کاری کرد؟

اوپنهایمر قلب عاطفی و فکری «پروژه منهتن» بود: او بیش از هر فرد دیگری این بمب را به واقعیت تبدیل کرد. جرمی برنشتاین، که پس از جنگ، با او کار می‌کرد، متقاعد شده بود که هیچ‌کس دیگری نمی‌توانست این کار را انجام دهد. همان‌طور که او در سال ۲۰۰۴ در بیوگرافی خود، «پرتره یک معما»، می‌نویسد: «من متقاعد شده‌ام که اگر اوپنهایمر کارگردان لوس‌آلاموس نبود، خوب یا بد، جنگ جهانی دوم بدون استفاده از سلاح‌های هسته‌ای به پایان می‌رسید ...».

تنوع گزارش‌ها درباره واکنش‌های اوپنهایمر حین مشاهده ثمره کارهایش، بدون ذکر سرعتی که او با آن طی می‌کرد، ممکن است گیج‌کننده به نظر برسد. به سختی ترکیبی از آسیب‌پذیری عصبی، جاه‌طلبی، خودبزرگ‌بینی و تاریکی بیمارگونه و ترس‌آور در یک فرد جمع می‌شود، به ویژه فردی که نقش مهمی در پروژه‌ای به این شدت واکنش‌برانگیز داشته است.

برد و شروین اوپنهایمر را «رازآلود» می‌نامند: «یک فیزیکدان نظری که ویژگی‌های کاریزماتیک یک رهبر بزرگ را نشان می‌دهد، یک زیبایی‌شناس که ابهامات زیادی به وجود آورد». دانشمندی که یکی از دوستانش او را چنین توصیف کرده «دستکاری‌کننده درجه‌یک تخیل».

طبق روایت برد و شروین، به نظر می‌رسد تضاد‌ها در شخصیت اوپنهایمر - ویژگی‌هایی که هم دوستان و هم زندگی‌نامه‌نویسان را در توضیح او ناامید کرده است - از همان سال‌های اولیه زندگی‌اش وجود داشته است. اوپنهایمر در سال ۱۹۰۴ در شهر نیویورک متولد شد و فرزند نسل اول مهاجران یهودی‌آلمانی‌ای بود که از طریق تجارت منسوجات ثروتمند شده بودند. خانه خانوادگی آن‌ها یک آپارتمان بزرگ با سه خدمتکار، یک راننده و نقاشی‌های اروپایی روی دیوار‌ها بود.

با وجود این تربیت تجملاتی، اوپنهایمر از نظر دوستان دوران کودکی‌اش پاک و سخاوتمند توصیف شده است. یکی از دوستان مدرسه‌اش، جین دیدیشیم، او را به‌عنوان فردی به یاد می‌آورد که «صورتش راحت سرخ می‌شد»، «بسیار ضعیف، و خجالتی...» و درعین‌حال «بسیار با استعداد» بود. او گفته است: «خیلی سریع همه متوجه شدند که او با بقیه فرق دارد.»

اوپنهایمر در ۹‌سالگی، به زبان یونانی و لاتین فلسفه می‌خواند و به کانی‌شناسی علاقه داشت، در پارک مرکزی نیویورک پرسه می‌زد و درباره چیز‌هایی که پیدا می‌کرد به باشگاه کانی‌شناسی این شهر نامه می‌نوشت. نامه‌های او به قدری درخشان بود که باشگاه او را با یک بزرگسال اشتباه گرفت و از او دعوت کرد تا یک سخنرانی ارائه دهد. برد و شروین می‌نویسند این طبیعت فکری باعث بروز درجه‌ای از تنهایی در اوپنهایمر شد. یکی از دوستانش به یاد می‌آورد: «او معمولاً به هر کاری که انجام می‌داد یا به آن فکر می‌کرد علاقه‌مند بود. او علاقه‌ای به انطباق با انتظارات جنسیتی نداشت و همانطور که برادرزاده‌اش گفته به ورزش یا شیطنت هم‌سن‌وسال‌هایش هم توجهی نداشت؛ «او اغلب به این دلیل که شبیه پسران دیگر نبود مورد استهزاء و تمسخر قرار می‌گرفت.»، اما والدینش به نبوغ او مطمئن بودند.

خود اوپنهایمر بعد‌ها گفته است: «من اعتماد والدینم به خودم را با ایجاد یک منیت ناخوشایند جبران کردم.» او یک‌بار به یکی دیگر از دوستانش گفت: «این کار جالبی نیست، ورق‌زدن یک کتاب و گفتن “بله، بله، البته! من این را می‌دانم”».

هنگامی که رابرت خانه را ترک کرد تا در دانشگاه هاروارد در رشته شیمی تحصیل کند، شکنندگی ساختار روانی‌اش آشکار شد: غرور و تکبر آسیب‌پذیر و حساسیت با نقاب نازکی که به نظر می‌رسید به خوبی به او خدمت نمی‌کند. او در نامه‌ای از سال ۱۹۲۳ که در مجموعه‌ای در سال ۱۹۸۰ به ویرایش آلیس کیمبال اسمیت و چارلز واینر منتشر شد، نوشت: «من زحمت می‌کشم و بی‌شمار پایان‌نامه، یادداشت، شعر، داستان و آشغال می‌نویسم... در سه آزمایشگاه مختلف بوی تعفن درست می‌کنم... من چای سرو می‌کنم و عالمانه با چند روح گمشده صحبت می‌کنم؛ آخر هفته می‌روم تا انرژی پایین را به خنده و خستگی تبدیل کنیم، یونانی بخوانم، مرتکب اشتباه شوم، میزم را به دنبال نامه بگردم، و آرزو کنم که‌ ای کاش مرده بودم.»

رابرت اوپنهایمر واقعی چه کسی بود؟

در  فیلم «اوپنهایمر» کریستوفر نولان، کیلیان مورفی در نقش رابرت اوپنهایمر بازی می‌کند.

 

نامه‌هایی که اسمیت و واینر گردآوری کرده‌اند نشان می‌دهد که مشکلات او تا پایان تحصیلات تکمیلی‌اش در کمبریج انگلستان ادامه داشته است. معلم او بر کار آزمایشگاهی، که یکی از نقاط ضعف اوپنهایمر بود، اصرار داشت. او در سال ۱۹۲۵ نوشت: «من روز‌های بسیار بدی را سپری می‌کنم.» در اواخر همان سال، تنش و هیجان اوپنهایمر او را به فاجعه نزدیک‌تر کرد: او عمداً سیبی را که با مواد شیمیایی آزمایشگاهی مسموم شده بود، روی میز معلمش گذاشت. دوستانش بعداً حدس زدند که او ممکن است به دلیل حسادت و احساس بی‌کفایتی این کار را کرده باشد. معلم سیب را نخورد، اما جایگاه اوپنهایمر در کمبریج تهدید شد ولی او این جایگاه را با شرط مراجعه به روانپزشک نگه داشت. روانپزشک تشخیص داد که او مبتلا به روان‌پریشی است و او را قبول نکرد زیرا تشخیص می‌داد درمان برای او فایده‌ای ندارد.

اوپنهایمر با یادآوری آن دوره، بعدا گزارش داد که در تعطیلات کریسمس به طور جدی به خودکشی فکر کرده است. سال بعد، در جریان بازدید از پاریس، دوست صمیمی‌اش، فرانسیس فرگوسن، به او گفت که از دوست دخترش خواستگاری کرده است. اوپنهایمر در پاسخ به این رفتار دوستش تلاش کرد او را خفه کند. فرگوسن در این باره می‌گوید: «او از پشت و با کمربند روی من پرید و آن را به دور گردنم انداخت... من موفق شدم خودم را رها کنم. و او با گریه روی زمین افتاد.»

اوپنهایمر درباره بمب اتمی چه احساسی داشت و آن را چگونه توجیه می‌کرد؟

به نظر می‌رسد جایی که روانپزشکی، اوپنهایمر را رد کرد، ادبیات به کمک او آمد. به گفته برد و شروین، او زمانی که در تعطیلات بود، کتاب A La Recherché du Temps Perdu مارسل پروست را خواند، و در آن بازتابی از وضعیت ذهنی خود یافت که به او اطمینان داد و برایش پنجره‌ای جدید گشود. او با تمام قلبش این بخش‌های کتاب را درک کرد: «بی‌تفاوتی به رنج‌هایی که فرد ایجاد می‌کند»، «شکل وحشتناک و همیشگی ظلم». مسئله نگرش به رنج همچنان یک علاقه همیشگی برای اوپنهایمر باقی ماند و در طول زندگی‌اش به علاقه او به متون معنوی و فلسفی خط داد. در نهایت همین‌ها نقش مهمی در کاری که به آن مشهور است ایفا کرد. دیدگاهی که او در همین تعطیلات به دوستانش گفت، به نظر پیشگویانه می‌رسد: «کسی که من بیشتر از همه تحسینش می‌کنم، کسی است که در انجام بسیاری از کار‌ها فوق‌العاده ماهر باشد، اما همچنان چهره اشک‌آلودی داشته باشد».

همانطور که خودش بعدا گفته است، او با روحیه‌ای سبک‌تر به انگلستان بازگشت و احساس کرد «خیلی مهربان‌تر و بردبارتر» شده است. در اوایل سال ۱۹۲۶، او با مدیر مؤسسه فیزیک نظری در دانشگاه گوتینگن آلمان ملاقات کرد. او به سرعت به استعداد‌های اوپنهایمر به عنوان نظریه‌پرداز ایمان آورد شد و از او برای تحصیل در آنجا دعوت به عمل آورد. به گفته اسمیت و وینر، او بعداً سال ۱۹۲۶ را سال «ورود به فیزیک» نامید. او سال بعد دکترا و فلوشیپ فوق دکتری گرفت و بخشی از جامعه‌ای شد که در توسعه فیزیک نظری نقش داشتند. اوپنهایمر با دانشمندانی ملاقات کرد که دوستان همیشگی‌اش شدند و بسیاری از آن‌ها درنهایت به او در لوس آلاموس پیوستند.

رابرت اوپنهایمر واقعی چه کسی بود؟

اوپنهایمر بسیار مطالعه می‌کرد، از شعر گرفته تا فلسفه شرق.

 

اوپنهایمر پس از بازگشت به ایالات متحده، چندماه را در هاروارد گذراند و سپس برای ادامه حرفه فیزیک به کالیفرنیا نقل‌مکان کرد. لحن نامه‌های او از این دوره به بعد نشان‌دهنده ذهنی استوارتر و مهربان‌تر است. او به برادر کوچکترش در مورد عشق و علاقه مداومش به هنر می‌نوشت.

در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، او از نزدیک با آزمایش‌گر‌ها کار کرد و نتایج بررسی آن‌ها درباره پرتو‌های کیهانی و تجزیه هسته‌ای را تفسیر کرد. او بعد‌ها جایی خود را «تنها کسی که می‌داند این موضوع چیست» معرفی کرده است. دپارتمانی که او در نهایت ایجاد کرد، ناشی از نیاز به برقراری ارتباط درباره نظریه‌ای بود که دوست داشت: «ابتدا توضیح‌دادن به اساتید، کارکنان، و همکاران و سپس به هر کسی که گوش می‌داد درباره آنچه آموخته بود و مشکلات حل‌نشده.» او در ابتدا خود را معلمی «سخت» توصیف کرد، اما از طریق این نقش بود که اوپنهایمر جذابیت و حضور اجتماعی‌اش را در طول مدت‌حضورش در پروژه Y، تقویت کرد. به نقل از اسمیت و واینر، یکی از همکارانش به یاد می‌آورد که چگونه دانش‌آموزانش «تا جایی که می‌توانستند او را الگوی خود قرار می‌دادند. آن‌ها از حرکات، رفتار و لحن او کپی می‌کردند. او واقعاً زندگی آن‌ها را تحت‌تأثیر قرار داد.»

اوپنهایمر در اوایل دهه ۱۹۳۰، همزمان با تقویت حرفه دانشگاهی خود، به شغل دومش در علوم انسانی ادامه داد. در این دوره بود که او متون مقدس هندو را کشف کرد و سانسکریت را برای خواندن اصل "بهاگاواد گیتا" فراگرفت؛ همان متنی که بعد‌ها نقل‌قول معروف «اکنون من مرگ شدم» را از آن استخراج کرد. به نظر می‌رسد که علاقه او صرفاً ذهنی نبود، بلکه ادامه کتاب‌درمانی‌ای بود که با پروست در ۲۰ سالگی برای خودش تجویز کرده بود. بهاگاواد گیتا، داستانی با محوریت جنگ بین دو گروه از یک خانواده اشرافی، به اوپنهایمر یک زیربنای فلسفی داد تا از آن مستقیماً برای ابهام اخلاقی‌ای که در پروژه Y با آن مواجه شد استفاده کند. این داستان بر مفاهمیمی مثل «وظیفه»، «سرنوشت» و «جدایی از نتیجه» تأکید داشت؛ درواقع ایده اخیر می‌گفت ترس از عواقب نمی‌تواند به عنوان توجیهی برای انفعال استفاده شود. اوپنهایمر در نامه‌ای به برادرش در سال ۱۹۳۲ به‌طورخاص به گیتا اشاره می‌کند و سپس جنگ را یکی از شرایطی می‌داند که ممکن است فرصتی برای عملی‌کردن چنین فلسفه‌ای ایجاد کند.

«من معتقدم که از طریق نظم و انضباط... می‌توانیم به آرامش برسیم... من معتقدم که ازطریق نظم و انضباط می‌آموزیم که آنچه را برای خوشبختی ما ضروری است در شرایط نامطلوب هم حفظ کنیم... بنابراین فکر می‌کنم همه‌چیز‌هایی که نظم و انضباط را برمی‌انگیزاند (مطالعه و وظایف ما در قبال جامعه مشترک‌المنافع، جنگ...) باید با سپاسگزاری عمیق مورداستقبال قرار گیرد. زیرا تنها از طریق آن‌ها می‌توانیم کم‌ترین انفصال و جدایی را داشته باشیم؛ و تنها از این طریق می‌توانیم صلح را بشناسیم.»

در اواسط دهه ۱۹۳۰، اوپنهایمر با ژان تاتلاک، روانپزشک و پزشک آشنا شد که عاشق او شد. طبق روایت برد و شروین، پیچیدگی شخصیت تاتلاک با اوپنهایمر برابری می‌کند. اوپنهایمر بیش از یک بار از تاتلاک خواستگاری کرد، اما با جواب رد مواجه شد. او اوپنهایمر را با سیاست‌های رادیکال و اشعار جان دان آشنا کرد. این زوج، پس از ازدواج اوپنهایمر با زیست‌شناس، کاترین "کیتی" هریسون در سال ۱۹۴۰، گه‌گاه به ملاقات یکدیگر ادامه دادند. کیتی قرار بود به اوپنهایمر در پروژه Y بپیوندد، جایی که او به عنوان فلبوتومیست (خون‌گیر) مشغول شد و درباره خطرات تشعشعات اتمی تحقیق کرد. 

در سال ۱۹۳۹، فیزیکدانان بسیار بیشتر از سیاستمداران نگران تهدید هسته‌ای بودند. یک نامه از آلبرت انیشتین برای اولین‌بار این موضوع را به اطلاع رهبران ارشد دولت آمریکا رساند. واکنش‌ها کم بود، اما زنگ خطر در جامعه علمی به صدا درآمد و در نهایت رئیس جمهور متقاعد شد که باید در این زمینه اقدامی انجام دهد. اوپنهایمر به‌عنوان یکی از فیزیکدانان برجسته آمریکا، یکی از چندین دانشمندی بود که برای بررسی پتانسیل سلاح‌های هسته‌ای منصوب شد. در سپتامبر ۱۹۴۲، تا حدی به لطف تیم اوپنهایمر، مشخص شد که ساخت یک بمب امکان‌پذیر است و برنامه‌های مشخص برای توسعه آن شروع به شکل‌گیری کردند. به گفته برد و شروین، وقتی اوپنهایمر شنید که نامش به عنوان یک رهبر برای این تلاش مطرح می‌شود، خود را آماده کرد. او در آن زمان به یکی از دوستانش گفت: «من هر گونه ارتباطی با کمونیست را متوقف می‌کنم.، زیرا اگر این کار را نکنم، استفاده از من برای دولت مشکل خواهد بود.»

انیشتین بعداً گفت: «مشکل اوپنهایمر این است که او [چیزی] را دوست دارد که آن چیز او را دوست ندارد: ایالات متحده آمریکا.» میهن‌پرستی و تمایلش به جلب رضایت به وضوح در جذب او نقش داشت. ژنرال لزلی گرووز، رهبر نظامی منطقه مهندسی منهتن، مسئول یافتن یک مدیر علمی برای پروژه بمب بود. طبق کتاب بیوگرافی «مسابقه برای بمب» (۲۰۰۲)، زمانی که گرووز، اوپنهایمر را به عنوان رهبر علمی پیشنهاد کرد، این تصمصم با مخالفت‌هایی روبه‌رو شد. «پیشینه سیاست‌های لیبرال افراطی» اوپنهایمر نگران‌کننده بود. اما گرووز علاوه بر اشاره به استعداد و دانش و علم او، به «جاه‌طلبی بیش از حد»ش نیز اشاره کرده است. رئیس امنیت پروژه منهتن نیز به این نکته تأکید داشت: «من متقاعد شدم که او نه تنها وفادار است، بلکه اجازه نخواهد داد هیچ چیز در انجام موفقیت‌آمیز وظیفه‌اش و در نتیجه جایگاه او در تاریخ علمی دخالت کند.»

در کتاب «ساخت بمب اتمی» (۱۹۸۸)، از دوست اوپنهایمر، ایسیدور ربی، نقل شده است که انتخاب اوپنهایمر را «نامحتمل‌ترین انتصاب» می‌داند، اما بعداً اذعان می‌کند که این موضوع «نبوغ واقعی ژنرال گرووز» بوده است.

رابرت اوپنهایمر واقعی چه کسی بود؟

رابرت اوپنهایمر و ژنرال لزلی گرووز بقایای برج فولادی را در محل آزمایش ترینیتی بررسی کردند

 

اوپنهایمر در لوس آلاموس عقاید متضاد و میان‌رشته‌ای خود را در هرجایی به کار برد. فیزیکدان اتریشی‌الاصل، اتو فریش، در زندگی‌نامه خود به یاد می‌آورد که اوپنهایمر نه تنها دانشمندان موردنیاز را به خدمت گرفته بود، بلکه «یک نقاش، یک فیلسوف و چند شخصیت دور از ذهن دیگر را هم به خدمت گرفت؛ او احساس می‌کرد که یک جامعه متمدن بدون آن‌ها ناقص است.»

پس از ساخت بمب چه اتفاقی برای اوپنهایمر افتاد؟

پس از جنگ، به نظر می‌رسید نگرش اوپنهایمر تغییر کرده است. او تسلیحات هسته‌ای را ابزار «تهاجم، غافلگیری و وحشت» و صنعت تسلیحات را «کار شیطان» توصیف کرد. در جلسه‌ای در اکتبر ۱۹۴۵، او به رئیس جمهور ترومن گفت: «احساس می‌کنم دست‌هایم به خون آلوده است.» رئیس جمهور بعداً گفت: «من به او گفتم که خون روی دستان من است – نگران این موضوع نباش.»

این صحبت‌ها پژواک دلخراشی است از صحبت‌هایی که در «باگاواد گیتا»‌ی محبوب اوپنهایمر، بین شاهزاده آرجونا و خدای کریشنا درمی‌گیرد. آرجونا از مبارزه امتناع می‌ورزد، زیرا معتقد است که مسئول قتل هم‌نوعانش خواهد بود، اما کریشنا بار را برمی‌دارد: «قاتل فعال این مردان را در من مشاهده کنید... برای شهرت، برای پیروزی، به قصد شادی‌های پادشاهی برخیزید. آن‌ها قبلا توسط من کشته شده‌اند، شما ابزار باشید.»

در طول ساخت بمب، اوپنهایمر از استدلال مشابهی برای کاهش تردید‌های اخلاقی خود و همکارانش استفاده کرده بود. او به همکارانش می‌گفت که آن‌ها به عنوان دانشمند، مسئول تصمیم‌گیری درباره نحوه استفاده از سلاح نیستند. اگر خونی باشد، دست سیاست‌مداران به آن آلوده خواهد بود. با این حال، به نظر می‌رسد بعد‌ها اعتماد اوپنهایمر به این موقعیت متزلزل شد. همانطور که برد و شروین نقل می‌کنند، اوپنهایمر در طول دوره پس از جنگ و در کمیسیون انرژی اتمی، علیه توسعه سلاح‌های بیشتر، از جمله بمب هیدروژنی قوی‌تر، که کار‌های او راه را برای آن هموار کرده بود، بحث می‌کرد.

این تلاش‌ها منجر به این شد که اوپنهایمر در سال ۱۹۵۴ توسط دولت ایالات متحده مورد بازرسی قرار گیرد و مجوز امنیتی او سلب شود. به نظر می‌رسد اینجا نشانه‌ای از پایان مشارکت او با سیاست بود. جامعه دانشگاهی از او دفاع کردند. برتراند راسل فیلسوف در سال ۱۹۵۵ برای The New Republic نوشت: «تحقیقات نشان داده که او اشتباهاتی مرتکب شده است، یکی از آن‌ها از نظر امنیتی بسیار جدی است. اما هیچ شواهدی از خیانت یا هر چیزی که به عنوان خیانت قلمداد شود وجود نداشت... دانشمندان در موضع مصیبت‌باری قرار گرفتند.»

در سال ۱۹۶۳، دولت ایالات متحده جایزه انریکو فرمی را به عنوان یک ژست بازپروری سیاسی به او اهدا کرد، اما در سال ۲۰۲۲، ۵۵ سال پس از مرگ او، دولت آمریکا تصمیم خود در سال ۱۹۵۴ مبنی بر سلب صلاحیت وی را لغو کرد و وفاداری اوپنهایمر را تایید کرد.

اوپنهایمر در دهه‌های آخر زندگی‌اش، برای دستاورد فنی‌اش در ساخت بمب اتم همزمان احساس غرور و گناه داشت. یکی از یادداشت‌های استعفای او نیز وارد این تفاسیر شد که در آن بیش از یک‌بار گفته بود که بمب اجتناب‌ناپذیر بوده است. او ۲۰ سال آخر عمر خود را به عنوان مدیر موسسه مطالعات پیشرفته در دانشگاه پرینستون گذراند و در کنار اینشتین و سایر فیزیکدانان کار کرد.

رابرت اوپنهایمر واقعی چه کسی بود؟

اینشتین و اوپنهایمر

 

برد و شروین می‌نویسند همانطور که اوپنهایمر در لوس آلاموس، به ترویج کار میان‌رشته‌ای تأکید داشت، در سخنرانی‌هایش هم بر این باور پافشاری می‌کرد که علم برای درک بهتر مفاهیم خود به علوم انسانی نیاز دارد. برای این منظور، او گروهی از غیردانشمندان از جمله کلاسیک‌نویسان، شاعران و روانشناسان را به خدمت گرفت.

او بعداً انرژی اتمی را مشکلی دانست که از ابزار‌های فکری زمان خود پیشی گرفت، به قول رئیس‌جمهور ترومن، «نیرویی تازه و بسیار انقلابی که در چارچوب ایده‌های قدیمی قابل‌بررسی نیست.» او در سخنانی در سال ۱۹۶۵ که بعداً در مجموعه «حس غیرمعمول» در سال ۱۹۸۴ منتشر شد، گفت: «از برخی از بزرگان زمان خود شنیده‌ام که وقتی چیزی شگفت‌انگیز می‌یافتند، می‌دانستند که خوب است، زیرا از آن می‌ترسیدند». هنگامی که درباره لحظات اکتشافات علمی نگران‌کننده صحبت می‌کرد، او به نقل قولی از جان دان شاعر علاقه داشت: «همه‌چیز در جزئیات است، کلیتی باقی نمانده است.»

جان کیتس، شاعر دیگری که اوپنهایمر از او لذت می‌برد، عبارت «ظرفیت منفی» را برای توصیف ویژگی مشترک مردمی که او آن‌ها را تحسین می‌کرد، ابداع کرد: «یعنی زمانی که یک فرد قادر است در عدم قطعیت‌ها، رازها، شک‌ها و تردید‌ها قرار گیرد، بدون هیچ‌گونه دستیابی به واقعیت و دلیل تحریک‌آمیز.» در توصیف تناقضات اوپنهایمر، شاید «تغییرپذیری او»، «رفت‌وآمد مداومش بین شعر و علم»، عادتش به سرپیچی از توصیف ساده»، ویژگی‌هایی باشند که او را قادر به ساختن بمب اتم کرده است.

حتی در بحبوحه این شغل بزرگ و وحشتناک، اوپنهایمر عبارت «چهره اشک‌آلود» را که در ۲۰ سالگی پیشگویی کرده بود، زنده نگه داشت. به نظر می‌رسد که او نام آزمون «ترینیتی» را هم از شعر «قلبم را درهم بشکن؛ خدای سه‌گانه!» جان دان گرفته باشد: «من ممکن است بایستم، مرا منهدم کن، مرا خَم کن/ با نیرویت مرا بشکن، در من بِدَم، مرا بسوزان، و از من یک چیز تازه بساز.». ژان تاتلوک که اوپنهایمر را با دان شاعر آشنا کرده بود و برخی تصور می‌کنند که اوپنهایمر تا پایان عمر عاشق او بوده است، سال قبل از آزمایش بمب خودکشی کرد. پروژه بمب را همه‌جا با بلندپروازی اوپنهایمر و حس عشق و تراژدی او می‌شناسند. شاید زمانی که ژنرال گرووز برای کار در پروژه Y با اوپنهایمر مصاحبه می‌کرد، جاه‌طلبی بیش از حد او را تشخیص داد، یا شاید توانایی اوپنهایمر بود که انجام چنین ایده جاه‌طلبانه‌ای را در زمانی مشخص پذیرفته بود. ساخت بمب اتم به همان اندازه که نتیجه تحقیقات علمی بود، محصول توانایی و تمایل اوپنهایمر بود برای تصور خود به عنوان فردی که می‌توانست آن کار را انجام دهد.

اوپنهایمر که از دوران نوجوانی سیگار می‌کشید، در طول زندگی خود از حملات سل رنج می‌برد. او در سال ۱۹۶۷ در سن ۶۲ سالگی بر اثر سرطان گلو درگذشت. دو سال قبل از مرگش، در لحظه‌ای نادر از سادگی و فروتنی، او چیزی را ترسیم کرد که علم را از شعر متمایز می‌کرد. او گفت: برخلاف شعر، «علم کاری می‌کند که یاد بگیریم دوبار یک اشتباه را تکرار نکنیم.»

چند سوال مهم درباره اوپنهایمر، پروژه بمب و فیلم کریستوفر نولان

تفاوت بمب هسته‌ای و بمب اتمی چیست؟

بمب اتمی و بمب هسته‌ای در واقع مترادف یکدیگر هستند. بمب هسته‌ای اصطلاح دقیق‌تری است، زیرا فرآیند فیزیکی نه در پوسته اتمی، بلکه در هسته اتم انجام می‌شود.

با این حال، دو نوع بمب اتمی وجود دارد؛ یک بمب هم‌جوشی و یک بمب حاصل از شکافت. بمب اتمی‌ای که اوپنهایمر آن را توسعه دارد یک بمب شکافت بود. این بمب که به دلیل واکنش شکافت هسته‌ای به این نام شناخته می‌شود، توسط اتو هان و فریتز استراسمن در سال ۱۹۳۸ کشف شد. در پروژه منهتن دو بمب شکافت متفاوت تولید و از آن‌ها استفاده شد که با کد نامگذاری شده بودند: «پسر کوچولو» و «مرد چاق». «پسر کوچولو» یک بمب مبتنی بر اورانیوم بود که در ۶ آگوست ۱۹۴۵ بر فراز هیروشیما ژاپن پرتاب شد و «مرد چاق» یک بمب مبتنی بر پلوتونیوم بود که در ۹ اوت ۱۹۴۵ بر فراز ناکازاکی ژاپن پرتاب شد.

اوپنهایمر کجا بمب اتم را آزمایش کرد؟

«ترینیتی»، آزمایش انفجار بمب اتمی، در منطقه‌ای در نزدیکی نیومکزیکو انجام شد، جایی که اکنون به عنوان «White Sands Missile Range» شناخته می‌شود. محل آزمایش حدود ۱۰ کیلومتری جنوب آزمایشگاه لوس‌آلاموس بود که اوپنهایمر آن را مدیریت می‌کرد.

ذکر این نکته مهم است که بیش از ۳۰ سایت در سراسر ایالات متحده، بریتانیا و کانادا به‌عنوان بخشی از پروژه منهتن درگیر تحقیق و تولید بودند. این سایت‌ها شامل آزمایشگاه ملی «اوک ریج» در تنسی، سایت «هانفورد» در ایالت واشنگتن و آزمایشگاه «لوس آلاموس» بود.

آیا دانشمندان پروژه منهتن از تیم فوتبال دانشگاه کلمبیا برای انتقال اورانیوم به آزمایشگاه فیزیک استفاده کردند؟

دانشمندانی که روی مواد رادیواکتیو به عنوان بخشی از آزمایشات فوق‌محرمانه مطالعه می‌کردند، برای انتقال مقادیر زیادی اورانیوم به آزمایشگاهی در کلمبیا به کمک نیاز داشتند. طبق مقاله‌ای که سال ۱۹۹۳ درباره پروژه منهتن در نشریه دانشجویی The Columbia Spectator، منتشر شده، مدیریت دانشگاه از اعضای تیم فوتبال «شیر‌های کلمبیا»، خواسته تا به دانشمندان کمک کنند.

از بهار ۱۹۴۱ تا تابستان ۱۹۴۲، بازیکنان فوتبال استخدام شدند تا محفظه‌های سنگین اورانیوم را به سالن پوپین ببرند. به دلیل محرمانه‌بودن پروژه، به آن‌ها گفته نشد که چه چیزی را حمل می‌کنند.

امروزه درباره خطر دست‌زدن به مواد شیمیایی رادیواکتیو توصیه‌هایی وجود دارد؛ اما اینکه آیا بازیکنان فوتبال به دلیل قرار گرفتن در معرض اورانیوم دچار مشکلات سلامتی شده‌اند یا خیر، مشخص نیست. اما براساس گزارش نیویورک‌تایمز، در پروژه منهتن ۷۰۰ نفر در کلمبیا (از جمله اعضای گروه شیر‌های کلمبیا) استخدام شدند.

آیا در فیلم «اوپنهایمر» از بمب اتمی واقعی برای صحنه انفجار استفاده شده است؟

قطعا نه. استفاده از یک بمب اتمی واقعی پیامدهای داخلی و سیاسی شدیدی خواهد داشت که دولت ایالات متحده خود را برای آن به خطر نمی‌اندازد. خود کریستوفر نولان به شایعات انفجار یک بمب واقعی در فیلم «اوپنهایمر» واکنش نشان داده است. او درباره این گمانه‌زنی‌ها گفته است که «بزرگ‌نمایانه» و «ترسناک» است که مردم تصور می‌کنند من می‌توانم این کار را انجام دهم. او در ادامه گفته است از هیچ جلوه‌های ویژه‌ای در فیلم استفاده نشده، اما توضیح نداده است که چگونه تصاویر این انفجار ایجاد شده‌اند.

آیا اوپنهایمر برنده جایزه نوبل شده است؟

اوپنهایمر هرگز برای کارهایش در پروژه منهتن جایزه نوبل دریافت نکرد. با این حال، در سال ۱۹۴۶ مدالی برای شایستگی به او اعطا شد و در سال ۱۹۶۳ جایزه انریکو فرمی را دریافت کرد. این جایزه به دانشمندان بین‌المللی به دلیل یک عمر تلاش در توسعه، استفاده یا تولید انرژی اعطا می‌شود.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->